اگر در ارائه تعریف از «غریزه» سخت گیر نباشیم، داستان نویسی را میتوان امری غریزی دانست. به عبارتی، کسی که داستان مینویسد، علاقه و گرایش به این کار را در «سرشت» خود دارد. در «نهاد» چنین شخصی، همان طور که از آغاز زاده شدن او میل به رفع تشنگی و گرسنگی و احساس لذت از نوشیدن و خوردن وجود دارد، گرایش به نوشتن داستان نیز هست. ممکن است این گرایش به صورت بالقوه یا بالفعل باشد و در افراد گوناگون در سنین مختلفی جلوه گر شود، اما در هر صورت وجود دارد و سرانجام رخ مینماید. نویسنده داستان معمولا از سن وسال کم به «شنیدن» و «خواندن» قصه و داستان (و نه تنها به نگارش آن) نیز تمایل دارد.
او در خردسالی و وقتی که سر به زانوی مادر دارد، از شنیدن قصه از زبان مادرش غرق لذت و چه بسا رؤیایی شیرین میشود و حتی دل بسته سال خوردگان قصه گوی خاندان -مثلا مادربزرگ- است. با فراگرفتن خواندن و نوشتن، مجذوب کتاب داستانهای مصور کودکان میشود و از جایی درمی یابد که خود «باید» یا «می تواند» داستان بنویسد. کم کم این کودک به مرحله نوجوانی میرسد و در بسیاری از موارد میشود شاگرد دل خواه معلم انشا! در این مرحله استعداد او فعلا در نوشتن انشا جلوه گر است.
البته چنان که اشاره کردم، شاید این پی بردن به توان و علاقه نوشتن در بزرگ سالی رخ دهد، اما به هرحال مثل جوانهای که چشم به راه و گوش به زنگ سربرآوردن است، نویسندگی در شخص واجد این ویژگی یک روز خود را نشان میدهد. از میان انواع نوشتن (نگارش داستان، شعر، مقاله و...) کسی که در سرشت خودْ داستان نویس باشد، این گرایش را پیدا میکند و به کار میبندد.
فراوان مشاهده شده که کسی قلم و طبع و خلاقیتش را در سرایش شعر به کار گرفته، اما بعد فهمیده که استعداد و میل واقعی اش با داستان است که شکوفا میشود؛ به ویژه در سرزمینی، چون ایران که سرزمین شعر است و هر ایرانی دست کم یک بار در عمرش چیزی نوشته که آن را شعر میدانسته است! حال این پرسش پیش میآید که آیا فقط کسی میتواند داستان بنویسد که چنین غریزهای را در وجودش یافته است؟
باور نگارنده این مطلب چنین است که یک تفاوت ویژه شعر و داستان در پاسخ همین پرسش مشهود است: همه میتوانند داستان بنویسند در حالی که همه شاعر نخواهند شد! در نگاهی سرسری، این گفته با عِرق داستان نویسی ما اهالی داستان در تضاد و تقابل است، اما اگر به آن باریکتر شوید، قضیه برایتان روشن خواهد شد. معنای گفته یادشده این نیست که نوشتن داستان کار سادهای است؛ برعکس، تلاش بسیار و به قول معروفْ عرق ریزانِ روح میطلبد!
در شاعری، سهم «جوشش» بسیار پررنگتر از «کوشش» است، یعنی اگر ذاتا شاعر نباشید، بعید است با زورزدن بتوانید متنی ادبی خلق کنید که در شمار اشعار درست ودرمان جای گیرد! اما همگان میزانی از استعداد داستان نویسی را دارند -همان طور که میل و توان خوردن و نوشیدن را دارند- هرچند بدیهی است آن که این ویژگی در او «یک درصد» است، باید بارها و بارها و بارها بیش از کسی زحمت بکشد که «نودونه درصد» استعداد نگارش داستان دارد! این زحمت مبتنی است بر فراوان خواندن و فراوان خواندن و فراوان خواندن و بسیار نوشتن. در بخشهای بعدی «کارگاه داستان» باز هم از داستان نویسی خواهم گفت.